اسمان ابری

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تنهایی باوفا

جای تو در قلبم نیست ، در زندان غمها نمان که اینجا جای ماندن نیست!

ارزش تو بالاتر از قلب شکسته ی من است ، برو که قلب من سرپناه خوبی  

برای تو نیست!

دیگر کار من از عاشق شدن گذشته است ، دیگر کسی به من نگاه نمیکند،  

در خزان سرد زندگی ام کسی به انتظارم نمی نشیند!

برو که ماندنت یعنی حسرت ، حسرتی برای روزهای خوشبختی !

در قلب من نمان که اینجا کویری بیش نیست ، اینجا نمان که غمها از قلبم رفتنی نیست. 

دلسوز من نباش که دلم مدتهاست سوخته است ، با چشمهای گریان  

به من نگاه نینداز که چشمهای من به سوی تاریکی خیره است!

درد های من یکی دو تا نیست ، قلب من خدا را دارد ، تنها نیست!

به قلب من نیا که پرنده در قفس آواز غمگینی میخواند، زندان قلبم تاریک است،  

پنجره در دل دیوار شعر آزادی میخواند!

با تنهایی وفادارم ، به تنهایی خیانت نمیکنم ، می مانم با تنهایی زیرا میدانم که 

همیشه با من وفادار خواهد ماند!