اسمان ابری

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آهسته،قلبم شکسته

آهسته بیا ، 

باز هم که فراموش کرده ای کجا آمده ای

اینجا قلب من است 

آهسته ،

این قلب، شکسته...

نگاهی کن ببین درهای قلبم بسته 

شاید باز هم بی وفایی مثل تو پشت دیوار قلبم نشسته !

آمده ای که بگویی پشیمانی؟ 

اما هنوز چند روزی بیش نیست که از آن روز گذشته

آتش دلم همچنان در حال سوختن است ،

بگذار خاکستر شود ، بعد بیا و دوباره دلم را بسوزان

بگذار گونه های پر از اشکم خشک شود ، 

بعد بیا و دوباره اشکم را در بیار

آهسته ، قلبم بدجور شکسته 

دوباره آمده ای که چه بگویی به این دل خسته 

آمده ای دوباره بشکنی قلبم را ، 

یا باز هم به بازی بگیری این دل تنهایم را ...

بی خیال ، با تنهایی بیشتر رفیقم تا با تو

ای نارفیق هیچ خاطره ی خوشی ندارم از تو

بگذار در حال خودم باشم ،

نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را

نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را

بگذار در حال خودم باشم ، 

به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم ،

پس بگذار با تنهایی تنها باشم

در خلوت خویش با غمها باشم ،

نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم

آهسته ، غم سنگینی در دلم نشست