سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسمان ابری

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تنهاترین

بیا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من 

بیا با من به شهر عشق رو کن خانهاش با من 

نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن 

دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من 

بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم  

اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من 

نگو دیگر به من اندر دل اتش نمی سوزد 

تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من 

چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان 

چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من 

در این دنیای وا نفسای بی فردا 
خدایا عاشقان را غم مده شکرانهاش با من


دلم گرفته

دلم گرفته

ای خدای مهربون دلم گرفته

با تو شعرام همگی رنگ بهاره با تو هیچ چیزی دلم کم نمیاره

وقتی نیستی همچیم تیره و تاره کاش ببخشی تو خطاهم رو دوباره

ای خدای مهربون دلم گرفته از این ابر نیمه جون دلم گرفته از زمین و آسمون دلم گرفته

آخه اشکام رو ببین دلم گرفته تو خطاهام رو نبین دلم گرفته تو ببخش فقط همین دلم گفته

توی لحظه های من شیرین ترینی واسه عشق و عاشقی تو بهترینی

کاش همیشه محرم دل تو باشم تو بزرگی اولین و آخرینی


عشق من

حتی حالا هم که منو اصلا نمیخواد میخوام بگم  


  خیلی دوست دارم

تو به من گفتی: 

 

  پای من جونیتو هدر نکن دلبر ناز
  باخت من کافیه دیگه تو به پای من نباز

  توی قلب مهربونت واسه من خونه نساز

  من بازنده خوب ببین برو تنهام بذار
  من یه پائیزم ولی تو چی گل بهار

  دل به کی بستی عزیزم به من بیکس و کار

  قدر دنیا رو بدون لحظهاشو حروم نکن
  برو 2 روز دنیا رو با من حروم نکن 

  منو باز با اشکای قشنگت روبه رو نکن

  اخه من خودم ته راهو دیدم سیاهیه
  اخر این همه عشقو عاشق و عاشقی تباهیه

  انگاری تو تنگ این دنیا جای یه ماهیه

 

اما من به تو گفتم:

 


  یه لحظه هم نمیتونم باور کنم نباشی  
  من حاظرم بمیرم و 
  فقط تو زنده باشی
  وقتی که هستی هستیم
  تمام خاک دنیاست
  شاهد عشق پاک ما 
  اشک کنار دریاست

  روزگارم دیگه نمیتونه تو رواز من بگیره
  اخه اونم میدونه که نفسم به نفس تو گیره
  اره کار دل منو تو دیگه از عاشقی گذشته
  بیا با هم نذاریم رویا دریا بمیره

 

  یه لحظه هم سخته که بودنت رو حس نکردن

  یه حسی شبیه حس سرد و تلخ مردن

 

  نمیتونم


  نمیزارم


  نمیخوام

 
  نمیشه

  تموم لحظه هامون به خاطره سپردن

  یه ثانش یه عمره که فکر کنم دیگه نیستی

  اهای جدای نمیزارم پیشمون بایستی

  من از خدا میخوام که عشقمو واسم بذاره

  تو هم بدون دیگه برام یه عشق ساده نیستی


  روزگارم دیگه نمیتونه تو رواز من بگیره
  اخه اونم میدونه که نفسم به نفس تو گیره
  اره کار دل منو تو دیگه از عاشقی گذشته
  بیا با هم نذاریم رویا دریا بمیره

 

  اما قرار بین منو تو

.
  قرار تنهایی ما روز جدایی فردا بود
  خلاصه فردا واسه ما شروع کل دردا بود

  فردا قرار بود منو تو از همدیگه جدا بشیم
  فردا قرار بود همدم گریه بیصدا بشیم

  از تو چه پنهمون گل من من خیلی وقته بی توام
  دیروز فردا نداره برام چه سخته بی توام

  یادش بخیر قلب تو بود برای من سنگ صبور
  میخواستم عاشقت کنم هر جور شده حتی به زور

  حالا که نیستی لااقل تسکین به قلب من بده
  اون که نخواست پیشم باشی حالا کجاست صبرم بده

  چه جوری باور بکنم رقیب من نازت کنه
  شبا کنارت بخوابه از خواب بیدارت کنه

  یادته که زیر بارون تو دعا کردی بمیرم
  من قول دادم که دیگه عکستو بغل نگیرم

  تو دعات گرفتو مردم اما عاشقم هنوزم
  با همون یه قاب عکست میگذرونم شبو روزم

  لحظه های اخر تو میره از یادم به سختی
  بدرقت اودم اما دست تکون ندادی رفتی

  یه دلخوشی دارم هنوز حالا که دارم میمیرم
  هر وقت که بارون بباره تو رو کنارم میبینم

  نگاه به چشم خیس من به عشق پاکم نکنید

  رفیق من رفته سفر چند روزی خاکم نکنید

  شاید که اون خوشش نیاد که من تو خاکو خون بی غمم مردم چرا اون نمیاد با گل سرخ به دیدنم
توقع داشتم میمیرم حداقل نگاه کنه حتی نیومد لحظه ای با جسم من وداع کنه

 

  اما بازم دوستش دارم


باد می وزد

باد می وزد  


میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی، هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است .. . .
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زیباترین حکمت دوستی، به یاد هم بودن است، نه در کنار هم بودن . . .
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دوست داشتن بهترین شکل مالکیت
و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است . . .
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خوب گوش کردن را یاد بگیریم…
گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند...
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام ...
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده، ممکن است آزاد باشد
ولی راه به جائی نخواهد برد . . ..
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زندگی کتابی است پر ماجرا، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز ...
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا ...
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فکر کردن به گذشته، مانند دویدن به دنبال باد است ...
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آدمی ساخته افکار خویش است، همان خواهد شد که  
به آن می اندیشد
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار
شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد ...
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن، شاید امید تنها دارائی او باشد ...
 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان ازدنیا گرفت ، پس همیشه شاد باش


تا آخر دنیا عشق من

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید… 


چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…


داستان عاشقی »»»»»»»

همه میپرسند: 


چیست در زمزمه ی مبهم آب ؟

چیست در همهمه ی دلکش برگ ؟

چیست در بازی آن ابر سپید، 

  روی این آبی آرام بلند 

  که تو را می برداین گونه به ژرفای خیال؟ 

چیست در خلوت خاموش کبوترها؟ 

چیست در کوشش بی حاصل موج؟ 

چیست در خنده ی جام؟ 

  که تو چندین ساعت 

  مات و مبهوت به آن می نگری؟ 

نه به ابر 

نه به آب 

نه به برگ 

نه به این آبی آرام بلند 

نه به این خلوت خاموش کبوترها 

نه به این آتش سوزاننده که لغزیده به جام 

من به این جمله نمی اندیشم 

من مناجات درختان را هنگام سحر 

رقص عطر گل یخ را با باد 

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه 

صحبت چلچله ها را با صبح 

نبض پاینده ی هستی را در گندم زار 

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل 

همه را می شنوم، می بینم 

من به این جمله نمی اندیشم 

به تو می اندیشم 

ای سراپا خوبی، 

  تک وتنها به تو می اندیشم .

همه وقت، 

همه جا، 

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم 

تو بدان این را تنها تو بدان، 

تو بیا

تو بمان با من تنها تو بمان 

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب 

من فدای تو، به جای همه گل ها تو بخند. 

اینک این من که به پای تو در افتادم باز 

ریسمانی کن از آن موی دراز 

تو بگیر 

تو ببند 

تو بخواه 

پاسخ چلچله ها را تو بگو 

قصه ی ابر هوا را تو بخوان 

تو بمان با من، تنها تو بمان 

در دل ساغر هستی تو بجوش 

من، همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست، 

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش


بازم نیومدی...

عاشق و مجنونت شدم 
ناخوانده مهمونت شدم 
کلی پریشونت شدم 


اما بازم نیومدی

قهوه فنجونت شدم 
شمعه تو شمعدونت شدم 
خاکه تو گلدونت شدم 

اما بازم نیومدی 

برفه زمستونت شدم 
رسوا و حیرونت شدم 
چیک چیکه ناودونت شدم 

اما بازم نیومدی 

آفتاب و بارونت شدم 
اشکای لرزونت شدم 
عطره گلابدونت شدم 

اما بازم نیومدی 

ماهه تو ایونت شدم 
خراب و ویرونت شدم 
گله گلستونت شدم

اما بازم نیومدی 

سه ماه تابستونت شدم 
الوند و کارونت شدم 
دشتای ایرونت شدم

اما بازم نیومدی 

دنا و هامونت شدم 
نزدیکتر از جونت شدم 
رگت شدم خونت شدم 

اما بازم نیومدی

خادم و دربونت شدم 
اسیره زندونت شدم 
گلابه کاشونت شدم

اما بازم نیومدی 

یه جوری مدیونت شدم سنگه خیابونت شدم 
راهیه میدونت شدم

اما بازم نیومدی

تو سختی آسونت شدم 
تو دردا درمونت شدم 
ناجیه پنهونت شدم

اما بازم نیومدی 

لباس و سامونت شدم 
سارقه ایمونت شدم 
چشمای گریونت شدم

اما بازم نیومدی 

لبای خندونت شدم 
گشنه شدی نونت شدم 
آبه فراونت شدم

اما بازم نیومدی

همیشه ممنونت شدم 
من نی چوپونت شدم 
آب تو بیابونت شدم 

اما بازم نیومدی

شعرایه ارزونت شدم 
عمری غزل خونت شدم 
تسلیمه قانونت شدم 

اما بازم نیومدی 

گشنه مژگونت شدم 
هلاکه چشمونت شدم 
رفتم و قربونت شدم 

اما بازم نیومدی...


شدم بیگانه با هستی ز خود بی خودتر از مستی

فرو ریزید ای اشک های سوزان!با آرامش همیشگی خود فرو ریزید 


و در این ریزش لحظه ای درنگ مکنید.

زمانی خانه شما دلی پرشور و سینه ای پر هیجان بود.

افسوس اکنون مسکنتان به جز گونه ای زرد و چهره ای پژمرده نیست!

 

خسته و در به در شهر غمم

  شبم از هر چی شبه سیاه تره

  زندگی زندون سرد کینه هاست

  رو دلم زخم هزار تا خنجره 

  چی می شد اون دستای کوچیک و گرم

  رو سرم دست نوازش می کشید 

بستر تنهائی و سرد منو

  بوسه گرمی به آتش می کشید

  چی می شد تو خونه ی کوچیک من

  غنچه های گل غم وا نمی شد

  چی می شد هیچکسی تنهام نمی ذاشت

  جز خدا هیچکسی تنها نمی شد  

  من هنوزم در به در شهر غمم

  شبم از هر چی شبه سیاه تره

  زندگی زندون سرد کینه هاست 

  رو دلم زخم هزارتا خنجره


تقدیم به همه دوستام...

ندگی میتونه خوب باشه میتونه همونی باشه که تو ذهنمونه.

پس بیایید مثبت و پر انرِِژی باشیم ذهنمون رو درگیر مسائل منفی 

و بی روح نکنیم تا بتوینم زندگی خوش و شادی داشته باشیم.

به امید روزهای خوشبختی...





پ.ن:با سلام و قبولی طاعات همه دوستان

بنابه درخواست دوستانی که با نظرات خود منو تنها نزاشتند و با بیان احساسات خود و اینکه

وبلاگم کمی غمیگین شده قالب و محتوی اونو عوض میکنم.

با تشکر از همه دوستانی که منو تنها نگزاشتند و نمیزارند.


شاید...


شاید فراموشت شدم شاید دلت تنگه برام 


شاید بیداری مثل من به فکر اون خاطره هام

شاید تو هم شب که میشه میری به سمت جاده ها

بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها

با هر قدم برداشتنت فاصله بین مون نشست

لحظه ای که بستی در و شنیدی قلب من شکست؟

یادت بیاد که من کی ام همون که میمیره برات

همونی که دل نداره برگی بیفته سر راهت

نمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام

تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام

ازکی داری تو دور میشی ؟! از من که میمیرم برات

از منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهت

بگو من از کی بگیرم حتی یه بار سراغ تو

دارم حسودی میکنم به آیینه اتاق تو

کاش جای اون آیینه بودم هر روز تورو می دیدمت 

اگر که بالشت بودم هر لحظه میبوسیدمت