ای کاش هیچ وقت متولد نمیشدم..............
دانی که چرا طفل به هنگام تولد
با ضجه و بی تابی و فریاد فغان است
با آنکه آمد بیرون از مبحس زندان
و امروز در این عرصه ی آزاد جهان است
با آنکه در آنجا خون بود خوراکش
و این جا شکرش در لب و شیرین به دهانش
زان است که در لوح ازل دیده که عالم
بر عالمیان جای چه ذل و چه هوان است
داند که دراین جهان چه هابر سرش آید
بیچاره از آن لحظه ی اول نگران است